حقوقی, ملکی

وکالت بلاعزل در مقام بیع

در عرف معاملاتی کشور ملاحظه می گردد که در برخی موارد افراد با اعطای “وکالت بلاعزل” نسبت به نقل و انتقال مالکیت اموال اقدام می نمایند. این نوع وکالت به وکیل اختیار می‌دهد که بدون امکان عزل از سوی موکل، اقدام به انجام عمل حقوقی خاصی از جمله “بیع” نماید. یکی از چالش‌های حقوقی مرتبط با وکالت بلاعزل در مقام بیع، تأثیر آن بر انتقال مالکیت اموال علی الخصوص غیر منقول است. در موارد متعدد، وکالت بلاعزل به عنوان ابزاری برای انجام معاملات ملک مورد استفاده قرار می‌گیرد، اما در زمانی که فیمابین موکل و وکیل در خصوص منشاء و بنیاد اعطای وکالت بلاعزل اختلاف حاصل شود، در مقام اثبات ادعا طرفین با دشواری ها و چالش های حقوقی جدی مواجه می گردند و این امر تبدیل به یکی از پیچیده ترین پرونده های حقوقی گردیده و قطعاً رسیدن به نتیجه مطلوب تخصصص و تسلط حقوقی ویژه دفاع کننده را طلب می نماید.

در این مقاله، به تحلیل حقوقی و قضائی پرونده‌ای پرداخته می‌شود که در آن زوج به منظور تسویه مهریه، ملکی را به زوجه واگذار کرده و به او وکالت بلاعزل برای انجام این معامله داده است و پس از ایجاد اختلافات بین زوجین، زوج نسبت به انتقال مورد وکالت به شخص ثالث اقدام نموده است و متعاقباً زوجه به دنبال ابطال سند مالکیت ملکی است که بر اساس توافق شفاهی و وکالت بلاعزل به او واگذار شده بود. بررسی این پرونده، به سوالاتی پیرامون چگونگی تأثیر وکالت بلاعزل در انتقال مالکیت و جایگاه بیع شفاهی در حقوق ایران می‌پردازد. در ادامه، ضمن بررسی مقررات قانون مدنی، به چالش‌های حقوقی و قضائی پیش آمده در این پرونده پرداخته می‌شود.

فهرست مطالب

تعریف عقد وکالت

مطابق با ماده ۶۵۶ قانون مدنی: «عقد وکالت، عقدی است که به موجب آن یکی از طرفین طرف دیگر را برای انجام امری نایب خود می‌نماید.» طرفی که وکالت می‌دهد را موکل یا اصیل می‌نامند و طرفی که وکالت به او داده شده و آن را می‌پذیرد وکیل نامیده می شود که با انعقاد عقد وکالت نماینده موکل در انجام موضوع وکالت محسوب می گردد.

تعریف عقد بیع

به شرح ماده 338 قانون مدنی، بیع به معنای “تملیک عین به عوض معلوم” می باشد. به این معنی که فرد فروشنده در قبال دریافت مبلغی حق مالکیت خود بر عین را به دیگری انتقال می دهد.  به بیان ساده تر عقد بیع عقدی است که پس از انجام توافقات فیمابین خریدار و فروشنده (بایع و مشتری) مالی به مالکیت خریدار در می‌آید و در قبال آن، خریدار عوض معلوم یا مابه ازایی که ارزش مالی دارد را به فروشنده تملیک می نماید.

بیان مسئله

همانطور که اشاره شد در یک پرونده زوج به منظور تسویه مهریه زوجه و در ازای بری شدن از تعهد پرداخت مهریه ملکی را به او واگذار میکند این توافق به صورت شفاهی بین زوجین انجام شده و زوج نیز در کنار این توافق یک وکالت بلاعزل به زوجه می دهد.

پس از گذشت چند سال اختلافاتی بین زوجین ایجاد میشود. زوج ملکی که ‌توافق شفاهی برای واگذاری آن کرده بود و وکالت بلاعزل آن را نیز به زوجه داده بود را به نام شخص دیگری به صورت رسمی منتقل میکند به همین دلیل زوجه دو دعوی مطرح میکند. یکی شکایت کیفری مبنی بر فروش مال غیر و دیگری دعوای‌حقوقی برای ابطال سند مالکیت‌. در دادگاه کیفری به دلیل نبود هیچ سندی دال بر مالکیت زوجه اعم از مبایعه نامه یا سند رسمی دادگاه قرار اناطه صادر می کند و رسیدگی به شکایت کیفری را به نتیجه دعوای حقوقی موکول مینماید. در دادگاه حقوقی نیز زوجه تنها مدرکی که در دست دارد وکالت نامه بلاعزل است با این حال زوجه از این وکالت نامه هیچ استفاده ای نکرده و هیچ مبایعه نامه ای نیز تنظیم نشده است.

در نتیجه دادگاه حقوقی دعوای زوجه را رد میکند به این دلیل که بیعی صورت نگرفته و انتقال مالکیت انجام نشده است، دادگاه استدلال میکند که صرف داشتن وکالت نامه حتی اگر بلاعزل باشد باعث انتقال مالکیت نمی شود. برای تحقق انتقال مالکیت باید یک عمل حقوقی از سوی وکیل انجام شود که در اینجا وکیل (زوجه) هیچ اقدامی انجام نداده و نمی تواند صرفاً به استناد وکالت نامه ادعای مالکیت کند.

تحلیل و ارزیابی مسئله و تبیین حقوقی وکالت بلاعزل در مقام بیع

در پرونده فوق، قاضی در خصوص شکایت کیفری مبنی بر فروش مال غیر به دلیل عدم وجود سند مالکیت به نام زوجه اعم از سند رسمی یا مبایعه نامه، قرار اناطه صادر کرده است و در دادگاه حقوقی نیز به دلیل اینکه زوجه از وکالت نامه خود استفاده نکرده و هیچ عمل حقوقی نظیر تنظیم مبایعه نامه یا انتقال رسمی ملک انجام نداده دعوای او رد شده است. دادگاه استدلال کرده که صرف داشتن وکالت نامه بلاعزل مالکیت را به زوجه منتقل نمی کند برای تحقق انتقال مالکیت وکیل باید اقدام به تنظیم سند رسمی یا مبایعه نامه کند به عبارت دیگر وکالت بلاعزل تنها ابزار انجام معاملات است و موجب انتقال مالکیت نمی شود.

وکالت نامه بلاعزل در فروش مبیع را نباید تفسیر بر بیع کرد؛ زیرا بلاعزل بودن ماهیت وکالت نامه را عوض نمی کند. اعطای طبق ماده ۶۵۶ قانون مدنی وکالت به معنای نیابت است و صرف ا وکالت حتی اگر بلاعزل باشد به خودی خود مالکیت را منتقل نمی کند. وکیل (زوجه) می تواند از وکالت استفاده کرده و اقدام به انتقال رسمی ملک به نام خود کند اما تا زمانی که چنین اقدامی صورت نگرفته مالکیت ملک به زوجه منتقل نمیشود.

با تنظیم وکالت بلاعزل جهت انتقال مالکیت ،ملک تا وقتی که به وکالت عمل نشده و انتقال واقع نشده نمیتوان قائل به وقوع بیع شد؛ مگر پس از عمل به وکالت و تنظیم عقد بیع یا صلح هر چند وکیل اختیار انتقال موضوع وکالت از هر کس به هر کس حتی به خود را نیز داشته باشد. صرف تنظیم وکالت نامه اعم از این که شرط غیر قابل عزل را دارا باشد یا نباشد، مفید انتقال مالکیت موضوع وکالت نخواهد بود و لذا وکالت نامه بلاعزل نمیتواند جایگزین عقد بیع باشد. لیکن ممکن است با دلایل و قرائن ،دیگری، وقوع عقد بيع بين طرفین احراز شود.

در این پرونده زوجه مدعی بیع شفاهی است بیع شفاهی از نظر حقوقی به معنای توافقی است که به صورت لفظی نه کتبی بین دو طرف برای فروش یک مال صورت میگیرد در قوانین حقوقی ایران جایگاه و اعتبار بیع شفاهی بسته به نوع مال مورد معامله و شرایط خاص آن متفاوت است.

مطابق قانون مدنی در مورد اموال منقول بیع شفاهی اصولاً معتبر است. در این نوع معاملات با توافق بین طرفین و با رعایت شرایط عمومی صحت قراردادها عقد بیع منعقد شده و لازم الاجرا خواهد بود. در نتیجه طرفین می توانند به استناد این توافق شفاهی الزام یکدیگر به اجرای تعهدات را درخواست کنند ماده ۳۳۹ قانون مدنی بیان میکند که پس از توافق بایع و مشتری در مبیع و قیمت آن عقد بیع به ایجاب و قبول واقع میشود. ممکن است بیع به دادوستد نیز واقع گردد.

این ماده تأکید دارد که عقد بیع بدون نیاز به سند کتبی، فقط با توافق و قصد طرفین شکل میگیرد اما در مواردی که یکی از طرفین مدعی عدم وقوع بیع باشد، اثبات بیع شفاهی مشکل است. در واقع یکی از چالش های مهم در بیع شفاهی مسئله اثبات آن است. در صورتی که یکی از طرفین از اجرای تعهدات خودش خودداری کند طرف دیگر برای اثبات توافق شفاهی باید از ابزارهایی مانند ردو بدل شدن ،ثمن شهادت شهود یا قرائن و امارات دیگر استفاده کند اما به دلیل عدم وجود سند کتبی اثبات بیع شفاهی اغلب دشوار است و طرفین با مشکل مواجه میشوند.

اما در مورد اعتبار بیع شفاهی اموال غیر منقول نظرات مختلفی وجود دارد. برخی فروش اموال غیر منقول را تشریفاتی قلمداد میکنند.

طبق ماده ۲۲ قانون ثبت اسناد و املاک مالکیت اموال غیر منقول تنها از طریق ثبت در. دفتر املاک معتبر است. به همین دلیل عده ای معتقدند که حتی اگر طرفین به صورت شفاهی توافق بر فروش یک ملک داشته باشند، این توافق تا زمانی که به ثبت رسمی نرسیده باشد از نظر قانونی اثر گذار نخواهد بود.

همچنین ماده ۴۷ قانون ثبت مقرر میدارد که معاملات اموال غیر منقول باید به صورت رسمی و در دفاتر اسناد رسمی تنظیم شود. بنابراین برای انتقال مالکیت اموال غیر منقول تنظیم سند رسمی الزامی است. در واقع قائلین به این دیدگاه عقد بیع مال غیر منقول را تشریفاتی میدانند.

در برابر گروهی معتقد هستند که ثبت دلیل مؤثر اثبات است و با دلایل دیگر از جمله اقرار شهادت و …. هم میتوان عقد را اثبات کرد ثبت دلیل منحصر اثبات بیع نیست بلکه دلیل مؤثر اثبات بیع است و با دلایل دیگر هم می توان عقد را به اثبات رساند اما با اثبات عقد مالکیت منتقل نمیشود و نیاز به ثبت رسمی است. در واقع عقد بیع رضایی است و به صرف ایجاب و قبول واقع میشود ولی اثر بیع مزبور منوط به ثبت است. به عبارت دیگر انتقال مالکیت تا زمان ثبت به تأخیر می افتد.

وکالت به معنای دادن نیابت به وکیل برای انجام یک یا چند عمل حقوقی است و وکالت بلاعزل نیز نوعی وکالت است که در آن موكل حق عزل وکیل را از خود سلب میکند. ماده ۶۷۹ قانون مدنی به موکل اجازه می دهد که هر زمانی وکیل خود را عزل کند مگر اینکه وکالت به صورت بلاعزل باشد. در حالت بلاعزل موکل دیگر حق عزل وکیل را ندارد البته حتی در صورت بلاعزل بودن وکالت مواردی مانند فوت جنون یا از بین رفتن موضوع وکالت، باعث انحلال وکالت میشود وکالت بلاعزل در مقام بیع تنها ابزاری برای انجام معامله است و به خودی خود اثر انتقال مالکیت ندارد.

در وکالت موکل همچنان مالک مال است و وکیل تنها نماینده او برای انجام معامله محسوب میشود وکالت بلاعزل مملک نیست و صرفاً به وکیل قدرت انجام بیع را میدهد. مثلاً اگر زوجه وکالت بلاعزل برای فروش ملکی از زوج دریافت کند تنها زمانی میتواند ادعای مالکیت کند که با استفاده از این وکالت نامه سند رسمی به نام خود یا دیگری تنظیم کرده باشد.

در واقع وکالت نامه بلاعزل در فروش مبیع را نباید تفسیر بر بیع کرد؛ زیرا بلاعزل بودن ماهیت وکالت نامه را عوض نمیکند.

نقد رأى و ارائه نظرات در خصوص وکالت بلاعزل در مقام بیع

هر چند که بر اساس نظر اکثریت قضات هیئت عمومی دیوان عالی کشور در مورخه ۱۴۰۱/۰۳/۰۴ صرف داشتن وکالت نامه برای اثبات بیع کافی نیست به این معنی که باید در کنار وکالت نامه مبایعه نامه برای انتقال مالکیت وجود داشته باشد اما نکته ای که حائز اهمیت است این است که در موقعیت زمانی کنونی عرف حاکم بر جامعه و معاملات افراد تنظیم وکالت نامه بلاعزل و تحویل اسناد مالکیت به وکیل را به منزله انتقال مورد وکالت تلقی می نماید.

اگرچه صرف تنظیم وکالت نامه اعم از این که شرط غیر قابل عزل را دارا باشد یا نباشد مفید انتقال مالکیت موضوع وکالت نخواهد بود و وکالت نامه بلاعزل در فروش مبیع را نباید تفسیر بر بیع کرد؛ زیرا بلاعزل بودن ماهیت وکالت نامه را عوض نمیکند و وکالت نامه بلاعزل نمیتواند جایگزین عقد بیع باشد ولی ممکن است با دلایل و قرائن دیگری وقوع عقد بيع بين طرفين احراز شود.

وکالت بلاعزل آثاری را به دنبال دارد که اغلب بستگی به شرایط نوع قرارداد اراده و توافق طرفین عقد وکالت دارد چنین وکالتی اگر در مقام صرف وکالت منعقد گردد تمام آثار و احکام وکالت در مورد آن جاری و اعمال خواهد شد و موکل میتواند موضوع وکالت را خود انجام داده و یا حتی ضم وکیل یا امین و یا ناظر نماید. اما اگر این نوع وکالت با هدف تضمین حق وکیل و یا فروش مال و یا انتقال حقوق منعقد گردد و یا این که موکل ضمن عقد لازم حق انجام مورد وکالت را از خود ساقط کند علاوه بر اسقاط این حق وی در برابر وکیل نیز متعهد میگردد عمل مغایری با وکالت انجام ندهد.

بنابراین اثر وکالت بلاعزل به دو صورت آشکار می شود گاهی وکالت بلاعزل اثری فراتر از وکالت ایجاد میکند که در این حالت رابطه طرفین فراتر از عقد وکالت است و گاهی در وکالت فقط حق عزل وکیل اسقاط شده است و با این که موکل قادر به عزل وکیل نیست ولی خود میتواند موضوع وکالت یا معامله را انجام دهد.

برخی از قراردادهای فروش املاک به علت فراهم نبودن مقدمات تنظیم سند قطعی انتقال در پوشش عقد وکالت بلاعزل منعقد میشوند. در واقع این رویه بین عموم مردم متداول است که متعاقدین به جای عقد بیع اقدام به انعقاد عقد وکالت مینمایند و در بسیاری از موارد در قراردادهای فروش املاک به دلیل این که ممکن است مقدمات و شرایط تنظیم سند قطعی انتقال یا واگذاری حقوق فراهم نباشد لذا این گونه قراردادها در پوشش عقد وکالت با شرط عزل نکردن وکیل منعقد می گردند.

در این گونه قراردادها فروشنده عوض را از خریدار دریافت می کند و یا تسلیم اسناد و مدارک به او وکالتی با اختیارات وسیع همچون حق توکیل غیر و همچنین انتقال مورد وکالت به خود یا هر شخص دیگری را میدهد. از طرفی وکیل هم توسط این وکالت با فراهم نمودن اسناد مربوط مورد معامله را به خود یا هر شخصی که میخواهد در دفتر اسناد رسمی انتقال میدهد.

اثر اصلی چنین وکالت هایی که در مقام انتقال منعقد می گردند برخلاف وکالت های معمولی که اثر اصلی در آنها ایجاد اذن برای وکیل است ایجاد تعهد به انتقال برای موکل و نیز ایجاد حق برای وکیل است و در حقیقت موکل فروشنده و در مقام بایع بوده و وکیل هم خریدار واقعی است که وکالت به نفع او منعقد شده است. در این وکالتها با توجه به این که موکل به طور ضمنی حق انتقال را از خود سلب نموده و آن را به وکیل (خریدار) واگذار کرده است، لذا این تعهد به طور ضمنی تعهد به عدم انتقال به ثالث نیز میباشد.

بنابراین در چنین وکالت هایی نمی توان حکمی کلی صادر نمود، بلکه با توجه به قصد مشترک و واقعی طرفین و همچنین اوضاع، شرایط قرائن و دلایل دیگر باید در هر مورد به نحو خاصی تعیین تکلیف نمود.

موکل با تنظیم وکالت بلاعزل که عرفاً در مفهوم بیع تلقی می گردد اقدام به فروش متعلق وکالت با اسقاط کافه خیارات و انتقال و فروش مورد وکالت به هر قیمت و به هرکس و حتی صلح آن را به وکیل اعطا نموده، بنابراین دیگر حق مطالبه ارائه صورت حساب و یا قیمت و یا متعلق وکالت را از خویش سلب نموده است تنظیم وکالت بلاعزل عرفاً در مفهوم بیع است بنابراین موکل به موجب این وکالت نامه حق مطالبه ارائه صورت حساب و یا قیمت و یا متعلق وکالت را از خویش سلب نموده است. چنانچه هدف طرفین از تنظیم وکالت بلاعزل و نیت واقعی آنها انتقال مالکیت ملک باشد از زمان تنظیم عقد وکالت باید انتقال را واقع شده تلقی کرد. مطابق قاعدة العقود تابعه للقصود قرارداد تابع قصد واقعی طرفین است.

بنابراین اگر دو طرف قراردادی منعقد نمایند و مقصود آنان عقد دیگری باشد. عمل حقوقی تابع موردی است که قصد نموده اند، هر چند عنوان دیگری برای آن انتخاب کرده باشند یکی از مواردی که رویه قضایی در سالهای اخیر به طور فزاینده ای با آن روبه رو شده استفاده از پوشش وکالت به منظور انتقال مالکیت است که به دلایل مختلف واقع میشود.

با توجه به اینکه وکالت نامه با اختیارات کامل در خصوص فروش و اخذ ثمن و با حق توکیل به غیر است و حق عزل وکیل نیز تا خاتمه عمل به مورد وکالت از موکل سلب و ساقط گردیده است بنا بر عرف حاکم بر روابط اجتماعی افراد جامعه، تنظیم وکالت نامه به شکل مطروحه حکایت از وقوع عقد بيع في مابين طرفين وكالت دارد و دلالت بر اسقاط حق از ناحیه موکل بر مال موضوع وکالت مینماید.

با توجه به مواردی که ذکر گردید در مورد استدلال دادگاه مبنی بر این که وکالت حتی اگر بلاعزل هم باشد باعث انتقال مالکیت نمی شود و مملک نیست و حتماً باید در کنار وکالت یک عمل حقوقی نظیر صلح، بیع هبه و … انجام شود استدلال در نگاه اول استدلال درستی است و اگر صرفاً وکالت نامه مستند و دلیل شخص برای مالک بودن باشد این درست نیست و قابل خدشه است.

اما نکته بسیار مهمی که وجود دارد این است که اولاً این وکالت نامه در ازای یک عمل حقوقی از طرف زوجه که همان برائت ذمه زوج نسبت به مهریه است انجام شده است یعنی زوج این وکالت را در عوض برائت ذمه خودش از مهریه توسط زوجه به زوجه اعطا کرده است. بنابراین اراده مشترک طرفین این بوده است که این وکالت بلاعزل در ازای یک عوضی بوده که برائت زوج از مهریه است.

نکته بعدی این است که در عرف مردم کشور ما وکالت بلاعزل نوعی انتقال مالکیت محسوب میشود؛ یعنی باور عموم مردم این است که اگر وکالت بلاعزل باشد مالکیت منتقل شده و نیاز به این که یک عمل حقوقی انجام شود وجود ندارد و صرف وکالت بلاعزل را مملک میدانند و خودشان را به استناد وکالت بلاعزل مالک میدانند.

بنابراین اگرچه بهتر بود زوجه در کنار دادخواست ابطال سند مالکیت یک خواسته دیگر مبنی بر اثبات وقوع عقد بیع مطرح میکرد و به استناد برائت ذمه ای که صورت داده مدعی وقوع بیع بین خودش و زوج می شد ولی با این حال دادگاه باید قرائن و شواهد و سایر مستندات و دلایلی که خواهان ابراز کرده را بررسی میکرد و با وجود دلایل و امارات دیگر صرفاً به این که وکالت بلاعزل مالکیت نمی آورد، اکتفا نمی کرد.

آن چیزی که مهم است این است که اراده مشترک طرفین این بوده که یک معامله ای بین زوج و زوجه صورت بگیرد یعنی یک عمل حقوقی که عبارت است از برائت ذمه و در قبال آن دادن وکالت بلاعزل به عنوان ما بازای برائت ذمه در اینجا توافق شفاهی و ضمنی در مورد این مسئله صورت گرفته است که در واقع معامله ملک بوده است و چون زوج این وکالت را داده و حق عزل وکیل را از خودش اسقاط کرده عملاً مالک آن ملک وکیل بلاعزل است و در اکثر قریب به اتفاق مواردی که وکالت بلاعزل اعطا میشود برای آن هیچ دلیلی وجود ندارد مگر این که یک معامله و معاوضه ای بین وکیل و موکل صورت گرفته است زیرا در غیر این صورت دلیلی وجود ندارد که وکالت بلاعزل باشد و توجیهی در این زمینه وجود ندارد.

نتیجه گیری و جمع بندی

به طور خلاصه می توان گفت با توجه به قرائن و شواهد وقوع بیع قابل اثبات می باشد. مواردی از قبیل دریافت ثمن توسط مالک تسلیم اسناد به طرف مقابل، انعقاد عقد وکالت بلاعزل با اختیارات وسیع اماره ای بر عقد بیع است. لذا هر چند طرفین عنوان وکالت را برای قرارداد خود انتخاب کرده اند اما با توجه به اراده طرفین و قرائن و شواهد کشف میشود که قصد آنان بیع بوده است نه وکالت لذا به نظر میرسد در این پرونده قاضی با توجه به قرائن و امارات و دلایلی که وجود داشت از جمله برائت ،ذمه وکالت بلاعزل و نامحدود و سایر امارات میبایست حکم به ابطال سند و ابطال معامله را صادر میکرد.

تصویر علی عبدی

علی عبدی

وکیل پایه یک دادگستری
بیش از 16 سال تجربه وکالت تخصصی دادگستری
متخصص دعاوی ملکی و حقوقی

آدرس

گروه وکلا و مشاورین حقوقی میزان

تهران، میدان ونک، خیابان نهم گاندی، پلاک 5، واحد 9

تلفن

گروه وکلا و مشاورین حقوقی میزان

95 30 20 88 - 021

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *